مادرم
شاید این تبریک روز مادر واقعا متفاوت باشه. یادمه توی دوره اینترنی، اواخرش، یه شب کشیک بودم. روز قبلش هم امتحان داشتم و وقتی رفتم شیفت و تحویل گرفتم و شروع کردم اون شب رو، 48 ساعت بود که نخوابیده بودم. قبلش هم همچین حالتی پیش اومده بود و آقای مهرداد م. که دید من خوابم میاد گفت به جای من وامیسته. ناگفته نماند این کارش تاثیر زیادی در ازدواجش با من داشت😅 ولی اون شب خبری از اون آقا نبود و من در حالی که مث زامبی راه می رفتم شیفت ایستاده بودم. بخش کودکان کلا شب بیداری مداومی داره و دو دقیقه نمیتونی بری بخوابی. ساعت حوالی دو نصف شب بود که پیجم کردن ایستگاه پرستاری. رفتم اونجا و گفتن گوشیت داره زنگ میخوره. آخه گوشیمو گذاشته بودم تو ...